گرد خاكستري نشسته بر مو هاي مرد

موهاي يكدست مشكي و زيباي جوانيش را پشت در هاي فراموشي گذاشته بود

آهسته آهسته  صداي ترق ترق عصا صداي گام هايش را هم نا مفهوم كرده بود

نيمكت چوبي خسته از روزگار منتظرش بود..........

مرد به آرامي نشست و با دل انگشتش سر لامي شكل عصا را نوازش داد

و بر بال نسيم جاي گرفت........

نسيم گرد خاكستري را كنار زد و عصا را به جوي آب سپرد..........

نسيم دست در دست مرد  از حلقه هاي ازدواجشان عبور كردند

و به لطافت و نرمي گل طفلي را بوسيدند.......

 

كه امروز نميدانند كجاست.....................

[ 27 / 12 / 1392برچسب:, ] [ 10:31 ] [ olympus ] [ ]

نیمه شب آواره و بی حس و حال
در سرم سودای جامی بی زوال
پرسه ایی آغاز کردیم در خیال
دل بیاد آورد ایام وصال
از جدایی یک دو سالی میگذشت
یک دو سال از عمر رفت و برنگشت
دل بیاد آورد اول بار را
خاطرات اولین دیدار را
آن نظر بازی آن اسرار را
آن دو چشم مست آهو وار را
همچو رازی مبهم و سر بسته بود
چون من از تکرار او هم خسته بود
آمد و هم آشیان شد با منو
هم نشین و هم زبان شد با منو
خسته جان بودم که جان شد با منو
ناتوان بود و توان شد با منو
دامنش شد خوابگاه خستگی
این چنین آغاز شد دلبستگی
وای از آن شب زنده داری تا سحر
وای از آن عمری که با او شد به سر
مست او بودم زدنیا بی خبر
دم به دم این عشق میشد بیشتر
آمد و در خلوتم دم ساز شد
گفتگوها بین ما آغاز شد

گفتمش…
گفتمش در عشق پا برجاست دل
گر گشایی چشم دل زیباست دل
گر تو ذورق وان شوی دریاست دل
بی تو شام بی فرداست دل
دل ز عشق روی تو حیران شده
در پی عشق تو سرگردان شده

گفت…
گفت در عشقت وفادارم بدان
من تو را بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را به سر دارم بدان
چون تویی مخمور خمارم بدان
با تو شادی می شود غم های من
با تو زیبا می شود فردای من

گفتمش عشقت به دل افزون شده
دل زجادوی رخت افزون شده
جز تو هر یادی به دل مدفون شده
عالم از زیباییت مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش
طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود
بحر کس جز او در این دل جا نبود
دیده جز بر روی او بینا نبود
همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره عافاق بود
در نجابت در نکویی طاق بود

روزگار…
روزگار اما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس
حسرت و رنج فراوان بود و بس
یار ما را از جدایی غم نبود
در غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست
ساده هم آن عهد و پیمان را شکست
بی خبر پیمان یاری را گسست
این خبر ناگاه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رفت
رفت و با دلداری دیگر عهد بست
با که گویم او که هم خون من است
خسم جان و تشنه خون من است
بخت بد بین وصل او قسمت نشد
این گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد
عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست
با چنین تقدیر بد تدبیر نیست
از غمش با دود و دم هم دم شدم
باده نوش غصه او من شدم
مست و مخمور و خراب از غم شدم
ذره ذره آب گشتم کم شدم…
آخر آتش زد دل دیوانه را
سوخت بی پروا پر پروانه را

عشق من…
عشق من از من گذشتی خوش گذر
بعد از این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن ز سر
دیشب از کف رفت فردا را نگر
آخر این یک بار از من بشنو پند
بر منو بر روزگارم دل مبند
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود
عشق دیرین گسسته تار و پود
گر چه آب رفته باز آید به رود
ماهی بیچاره اما مرده بود…
بعد از این هم آشیانت هر کس است
باش با او یاد تو ما را بس است

[ 25 / 12 / 1392برچسب:, ] [ 18:39 ] [ olympus ] [ ]


عشق واقعی اونجاست که دختره از شدت عصبانیت با مشت بکوبه

روسینه ی عشقش بگه برو برو تنهام بذار ولی اون اروم بغلش کنه

وبگه نزن دستات درد میگیره.....

[ 21 / 12 / 1392برچسب:, ] [ 18:9 ] [ olympus ] [ ]

هیچ وقت برای تنـــــــــــــــهایی خودم گریه نکردم.......

دلــــــــتنگ آن هایی شدم که تنهایم گذاشتند.......

[ 21 / 12 / 1392برچسب:, ] [ 17:59 ] [ olympus ] [ ]

بعضی وقتها مجبوری تو فضای بغضت" بخندی" .....

دلت بگیره ولی " دلگیری" نکنی...

شاکی  بشی ولی "شکایت" نکنی.......

گریه کنی اما نذاری "اشکات" پیدا بشن........

خیلی چیزارو ببینی ولی " تدیدش " بگیری......

خیلیها دلتو بشکنن و تو فقط " سکوت " کنی..........


1389716074.jpg

[ 16 / 12 / 1392برچسب:, ] [ 10:51 ] [ olympus ] [ ]

http://mj9.persianfun.info/img/92/9/Namayesh-Ehsas17/04.jpg


همه در باران تند تند راه می روند!

این منم که می ایستم و با چشم هایم به تو فکر میکنم...

[ 16 / 12 / 1392برچسب:, ] [ 10:49 ] [ olympus ] [ ]

80294620bb8e6526257c00944f997ff4-425

همه چیز از یه لایک شروع شد
یه شب دلم گرفته بود
من نوشتم اون لایک کرد
اون نوشت من لایک کردم
هر دو درد داشتیم
درد تنهایی...
نوشته هامون به دلِ یکدیگر می نشست
شروع کردیم به کل
شبِ بعد
سر همون ساعت
... و.....

روزها گذشت.
دیگر او یک اوی معمولی نبود
او تمام زندگی من بود
او پاره ای از وجودم شده بود
او سراسر آرزو و امید من شده بود..
گذشت و گذشت..
تاریخ تکرار شد
همین اتفاق دوباره افتاد
روزی او شعر نوشت
دیگری برایش لایک زد
گویی لایک اش خوشگل تر بود
خوش آب و رنگ تر بود
صفای دیگری داشت
اینجا بود که فهمیدم:..
اوی من
دروغ بود هرچه میگفت...
با یک لایک آمد
و با یک لایک رفت ...
[ 16 / 12 / 1392برچسب:, ] [ 10:48 ] [ olympus ] [ ]

43538052f6b4674ac15aeb048ef74390-425

وای از دست خانمها ....


روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است.
قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم .
زن قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : "متشکرم" ولی من یادم رفت بگویم شرایطی برای آرزوهایت هست؛ هر آرزویی داشته باشی شوهرت 10 برابر آن را میگیرد.
زن گفت :....

اشکال ندارد !
زن برای اولین آرزویش میخواست که زیباترین زن دنیا شود !
قورباغه اخطار داد که شما متوجه هستید با این آرزو شوهر شما نیز جذابترین مرد دنیا می شود و تمام زنان به او جذب خواهند شد ؟
زن جواب داد : اشکالی ندارد من زیباترین زن جهان خواهم شد و او فقط به من نگاه میکند !
بنابراین اجی مجی ....... و او زیباترین زن جهان شد !
برای آرزوی دوم خود، زن میخواست که ثروتمندترین زن جهان باشد !
قورباغه گفت : این طوری شوهرت ثروتمندترین مرد جهان خواهد شد و او 10 برابر از تو ثروتمندتر می شود.
زن گفت اشکالی ندارد ! چون هرچه من دارم مال اوست و هرچه او دارد مال من است ...
بنابراین اجی مجی ....... و او ثروتمندترین زن جهان شد !

سپس قورباغه از آرزوی سوم زن سوال کرد و او جواب داد :

" من دوست دارم که یک سکته قلبی خفیف بگیرم و شوهرم...!!! "
 

 

[ 16 / 12 / 1392برچسب:, ] [ 10:48 ] [ olympus ] [ ]

 

آهای آقا پســــــــــــــــر

اهای آقا پسری که وقتی نمیتونی دختریرو بدستش بیاری بهش میگی ابجیم شو...اره داداش باتوام این رسمش نیست اون دختر با هزار امیدو آرزو ابجیت میشه
ابجیت میشه تا حرفایی رو که به داداش واقعیش نمیتونه بزنه به تو بزنه
ابجیت میشه تا دردو دلای خودشو به تو بگه
ابجیت میشه تا وقتی نمیتونه با کسی حرف بزنه وقتی بغض تو گلوشه نمیتونه داد بزنه بیاد و تو آرومش کنی
اگه قبول میکنی که داداشش باشی باید مثه آبجی خودت مراقبش باشی نزاری آزاری از کسی ببینه
اینا نصیحت نیس حرفایه دلمه تو این چن وقته که اومدم نت اینقدر ازین چیزا دیدم که دیگه خجالت میکشم به یه دختره نیگا کنم
داداشای گلم نکنین این کارارو هیچ فک میکنی اون دختری که ابجیت شده چقد روحش لطیفه؟
هیچ میدونی وقتی بهش بعد یه مدت پیشنهاد رفاقت میدی اون چه حالی میشه؟
هیچ میدونی چقد سخته بفهمه کسیرو که مثله داداش واقعیش شایدم بیشتر دوس داشته حالا بایدبهش بگه عشقم؟
هیچ میدونی اگه نتونه جواب رد بده چون داداششی واسش عزیزی چه حالی پیدا میکنه همه اینارو میدونیو بعد اسم خودتو میزاری مردو بعد به یه دختر بیگناه چشمو دل پاک میگی ابجی.............!!
دختری که فقط میاد نت که نره دنبال کارای دیگه تو خیابونا ول بچرخه که بی سروپاهایی مثله بعضیا بهش نگن چه تیکه اییه؟
خداییش اگه اینارو میدونیو بازم این کارو میکنی شیر مادر نخوردی یابچه این سرزمین نیستی
خیلی نامردی با این وجود به بازم به آبجیت پیشنهاد رفاقت بدی

(میدونم خیلی تند رفتم دوستان گلم ولی این حرفا خیلی رو دلم سنگینی میکرد باید میگفتم دوستون دارم)

[ 16 / 12 / 1392برچسب:, ] [ 10:47 ] [ olympus ] [ ]


زندگی تعداد نفسها نیست!

زندگی تعداد لبخندهای

کسانیست

که دوستشان داریم

[ 8 / 12 / 1392برچسب:, ] [ 18:54 ] [ olympus ] [ ]